احساس می‌کنم رو لبه‌ی مرز معصومیت وایسادم. گیر کردم بینِ چشمای بی‌نهایت معصوم پ( که واقعا بی‌نهایت معصومن. ۲ روزه فراموشم نمی‌شن چون فقط یه بار بهشون دقیق نگاه کردم و اینقدر مظلوم و ساده و بی‌گناه بودن که می خواستم گریه کنم) و خودش که وقتی می‌بینتم خشکش می‌زنه؛

و بچه‌های 《 ارکستری مآب》 که گل می‌زنن و پشت سرت می‌گن 《 دختره خوب چیزیه》.

اینه که انگار، این‌جا آخرین قلمرو بی‌گناهی جهانه. امروز داشتم به سارا می‌گفتم که اینا آخرین موج معصومیتن. آخرین رگه‌های حضور انسانِ واقعیِ باشکوه رو تو چشمای اینا می‌شه دید و از سالای بعد، همه تنهاییم. دیگه وقتی به چشماشون نگاه کنیم وحشت می‌کنیم. این‌جا شاید آخرین‌جاییه که ما چهره‌ی واقعی کسی رو می‌بینیم. اونم، شاید.


این الیمین و این ما عاهدتنی؟

شتاب مثبت به 《 باهمانِ تنهایان》

وآن زخم کوچکِ دلم، آخر جذام شد.

آخرین ,《 ,رو ,بی‌نهایت ,شاید ,اینا ,رگه‌های حضور ,حضور انسانِ ,آخرین رگه‌های ,معصومیتن آخرین ,آخرین موج

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گوگلش کن کلیه خدمات بازرگانی شرکت همراهان پیشرو تجارت دریا نظم دهنده روتختی چهار سر تی اس خدمات اینستاگرام Game Roll Reality Life In IranIceGAME ذهنِ روشن موزیک | دانلود آهنگ جدید ADмιɴιѕтrαтoR